( 298)بحر تلخ و بحر شیرین در جهان |
|
در میانشان برزخٌ لایبغیان |
( 299) وآنگه این هر دو زیک اصلی روان |
|
بر گذر زین هردو، رو تا اصلِ آن |
برزخ: حائل میان دو چیز، فاصلهى مرگ تا رستخیز، عالم مثال، روح اعظم، صورت محسوس مرشد، جسم.[1]
برزخٌ لایبغیان : اشاره است به: «مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ، بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ»: دو دریاى مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالى که با هم تماس دارند؛ در میان آن دو برزخى است که یکى بر دیگرى غلبه نمىکند (و به هم نمىآمیزند)![2]مفسران در تفسیر این دو آیه نکاتی را بیان کردهاند؛ از جمله گفتهاند: نظر به دریای کفر و دریای ایمان یا بهطورکلی به دو جنبهْ روحانی و نفسانی است. و شیعه به على و فاطمه و برزخ را به حضرت رسول اکرم (ص) و لؤلؤ و مرجان را به حسن و حسین علیهما السلام تفسیر کردهاند. [3] مولانا هم با توجه به ابیات پیشین میگوید: انسان تا راهی به خدا ندارد وجودش همانند دریای تلخ و شور است و چون راهی به خدا و مبدأ آفرینش یافت وجودش دریای شیرین میگردد. البته صورت ظاهر این دو دریا آبگون است، اما در میان آنها حد فاصلی است که به حریم یکدیگر پای نمیگذارند و هر یک در راه خود است و قدرت الهی نیز دریای نیکی و بدی را در کنار هم و به ظاهر در آمیخته نگه داشته است.
( 298) دریاى تلخ و و دریاى شیرین با هم فاصله زیادى دارند و بهم مخلوط نخواهند شد. ( 299) و آنگهى این هر دو از یک مبدأ جارى شدهاند پس براى شناختن این هر دو از خودشان صرف نظر کرده سراغ مبدأ را بگیر که او محک آنها است.
درمجموع مولانا معتقد است، نامگذاریها بیدلیل نیست. آن که به او مؤمن گفته میشود نام خوب او از ذات پاک اوست و آن که منافقش مینامند به دلیل آفاتی است که از وجودش پدید میآید. کلمات و حروف، زشتی ندارند، بلکه معنای آنها زشت یا خوب است. کلمات مثل ظرف معنای آنها مثل آب است. خداوند که بحر معناست علم کلی و جامع الهی (امالکتاب) نزد اوست و باید همهْ دانستنیها را از او آموخت و برای معرفت بر اسرار و حقایق عالم به او پیوست.
استاد فروزانفر درشرح بیت 299 – عقیدهْ مولانا را چنین توضیح می دهد: مىتوان گفت که ایمان و کفر و تمامت صفات متضاد ،به ایجاد حق وجود یافته و منشا آن یک چیز است و اگر در عالم خارج اختلاف دارند نظر به اصل که ایجاد مُوجِد است هیچ اختلافى موجود نیست و این سخن مولانا شاید ناظر باشد بعقیدهى صوفیه که جمیع کائنات را مظهر اسما و صفات حق مىدانند و بنا بر این، کفر، مظهر اسم «مُضِلّ» و ایمان مظهر اسم «هادى» است و مبدا این هر دو یکى است پس سالک باید که از تفرقه و دو بینى در گذرد و نظر بر اصل گمارد و بنظر جمع و وحدت در عالم نگرد تا در حضیض کثرت گرفتار نماند. همین معنى مستفاد است از آیهى:« کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ»: هر یک از این دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و کمک مىدهیم؛ و عطاى پروردگارت هرگز (از کسى) منع نشده است.[4] .و نیز درمثنوى آمده است:[5]
( 2446) حضرت پر رحمت است و پر کرم عاشق او هم وجود و هم عدم
( 2447) کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بندهى آن کیمیا
[1] - کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: برزخ
[2] - الرحمن، آیهى 19، 20
[3] - تفسیر سهل بن عبد اللَّه تسترى، ص 147، بیان السعادة، ج 2، ص 250 .تفسیر ابو الفتوح، ج 5، ص 207
[4] - الإسراء، آیهى 20
[5] - د 1، ب 2456 تا2493.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |